در حاشیه بیدادگاه امروز
امروز که چهارمین اپیزود از دادگاههای نمایشی برگزار شد، یکی در فیس بوک نوشت، این دادگاه اولین جلسه کابینه رئیسجمهور موسوی بود با این تفاوت که ریاستش را به جای موسوی فلان قاضی بدنام برعهده داشت.
صرفنظر از وجه احساسی و غلوشده این پیام، نگاه نویسنده آن را قابل ستایش میدانم. واقعیت این است، امروز چهرههایی پای میز محاکمه آمدند که جملگی از نخبگان کشور محسوب میشوند. برخی از آنها سابقه طولانی خدمت در دولت را دارند، آن هم در کسوت وزیر، معاون وزیر، سخنگوی دولت یا مشاور رئیسجمهور. پس هیچ بعید نبود اگر نام موسوی از صندوقهای رای درمیآمد، این چهرهها را دوباره در هیات دولت و پشت میز وزارت ببینیم. حق هم جز این نیست. چندین و چند سال کار عملی در کنار مطالعه و تحقیق از آنان چهرههایی ساخته است صاحب تجربه و خرد که با اطمینان میتوان سکان اداره کشور را به دستشان سپرد، اما دریغ و صد دریغ که چه راحت قربانی میشوند نخبگان ما! چه راحت قربانی کینهتوزی اقتدارگرایانی میشوند که در این چهار سال به پشتوانه جهل خود ایران را ویران کردهاند! و صد البته آنچه بیشترین آسیب را از این رهگذر میبیند، خود نظام جمهوری اسلامی است که طول عمرش را بیهیچ تردیدی مدیون همین اصلاحطلبان است.
یکی دو سال قبل سازمان مجاهدین انقلاب نامهای خطاب به آیتالله خامنهای منتشر کرد که در آن به صورت ضمنی از جفایی که در حق اصلاحطلبان میشد، گلایه شده بود. نکته مهم این نامه پرسشی بود کم و بیش با این مضمون که اگر دوم خرداد و اصلاحطلبان نبودند، آیا به جای عراق این ایران نبود که اکنون زیر چکمههای سربازان آمریکایی قرار داشت.
به نظرم پرسش مهمی بود که از آن موقع تا حالا در ذهنم مانده است. اما پاسخ من به آن «آری» است. بر این باورم که اگر ایران تاحالا استقلال خود را از دست نداده به پشتوانه اصلاحطلبان و تجربه و خرد آنان بوده است. پس از اصلاحطلبان، قطعا جمهوری اسلامی با بحرانهای خارجی شدیدی مواجه خواهد شد و چه بسا اگر ایران را به باد ندهد، - به گفته میرحسین موسوی – امتیازهای ننگینی به خارجیها خواهد داد، ننگینتر از عهدنامههای ترکمانچای و گلستان. در هر صورت سرنوشت نظامی که نخبگان خود را میخورد جز این نمیتواند باشد.
تکمله: دیدن چشمان اشکالود حجاریان برایم خیلی سنگین بود.
تا حالا به این نکته فکر کردید چرا نخبه ها را همیشه هدف قرار میدهند؟
1- یکی ترس از بالارفتن آگاهی طبقاتی به مفهوم نزدیک به چیزی که مارکس پیش کشیده بود
2- احساس حقارت در مقابل بینش روش مند نخبگان
3- ترس از قهرمان شدن نخبگان
4- کسانی که میمیرند نخبه نیستند
5- نخبگان کسانی هستند که باید بمیرند.
6- نخبگان به قول سروش قدرتمندان بی مسند هستند
7- و یک عالمه دلیل دیگر
فقط باید گفت چرا؟
چرا به نخبه کشی میرسیم؟
نوشته ی زیر را بخوانید. بی ارتباط به این پست شما نیست:
http://www.gozaar.org/template1.php?id=1337&language=persian
سپاسگزارم. حتما میخوانم.
بعد از ابطحی که کلی خون جگر خوردم براش ... دیروز دلم کباب شد برای حجاریان
گرچه که می دونم هر کدوم ازین کارها یه قدم نزدیک ترمون میکنه به پیروزی ... اما خب بهای گزافیه ... خیلی گزاف
بذارید حالا پدرخوانده بشینه و داد بزنه که ؛دلی که قران رو درک کرده آرامش ملی رو بهم نمیزنه؛ ... بذارید همه نخبگان کوردل ممعرفی بشن ... تا ببینیم کی همین قلیل خواب مانده چشم باز می کنن و میفهمن که دینشونو کردن افیون براشون ...
به محض بیداری ... پیروزی حاصل میشه ... به امید همونی که وعده داده ...
اینها قطعاً تأثیر عکس دارد. هر چه بیشتر دست مرتضوی و صلواتی را باز بگذارند، عمرشان کوتاهتر خواهد بود. تعداد زندانیان سیاسی و محاکمات فرمایشی با استحکام یک رژیم سیاسی نسبت عکس دارد. تعجّبم از این است که چرا خودشان متوجّه نیستند دارند چه میکنند.