1- حالا کروبی در سیبل حملات انحصارطلبان قرار گرفته است. خبر میرسد که میخواهند به دفتر روزنامهاش حمله کنند و از تریبونهای نماز جمعه بدترین اتهامات را به او وارد میکنند. مشخص بود که واکنش آنان به نامه افشاگرانه کروبی چیزی جز این نخواهد بود، اما به نظرم، نامه کروبی حاوی آخرین نصایح شیخ به حکومت جمهوری اسلامی بود. خواه پند بگیرند و خواه نه. واقعیت بازداشتگاههایی مثل کهریزک جز این نبود و نیست. نمیتوان صورت مسئله را پاک کرد. حتی اگر کروبی هم چنین نمینوشت، دیگرانی بودند که این کار را میکردند. پس بیهوده است حمله به کروبی و تهمت زدن به او. آینه چون نقش تو بنمود راست، خودشکن آیینه شکستن خطاست. کروبی و دیگر بزرگان اصلاحات بیتردید آخرین کسانی هستند که مشفقانه از مسئولان حکومت میخواهند در رفتارشان تجدید نظر کنند.
2- مصباح یزدی، رئیسجمهور را در جایگاه خدایی مینشاند و اطاعت از او را واجب همچون اطاعت از خدا میداند. هر چند که این خبر ساعاتی پس از انتشار در خبرگزاری ایرنا، حذف شد، اما کسی هم تکذیبش نکرد. نمیپرسم از آقای مصباح که آیا دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی هم چنین میاندیشید یا نه، چون پاسخ مشخص است. میترسم از عاقبت این ادعاها که از منظر شریعت، کفر است و از منظر سیاست، زمینهچینی برای یک دیکتاتوری عجیب و غریب که در آن هیچ کس حق کوچکترین نقدی به احمدینژاد ندارد.
3- چند روزی است که تلویزیون اعترافات دو نفر را به عنوان عوامل بمبگذاری شیراز پخش میکند. من این اعترافات را اولین بار در جمع اقوامم دیدم که همه آنها معتقد بودند، دروغین است و... واقعا نمیدانم این اعترافات چقدر حقیقت دارد و آیا آن دو نفر عوامل بمبگذاری هستند یا نه، چون هیچ شناختی از آنها ندارم، اما این را میدانم که دیگر کسی حرف صدا و سیمای جمهوری اسلامی را باور نمیکند. اینقدر که این حکومت دروغ به ناف ملت بسته است، حتی اگر یک بار هم حرف راست بزند، همه آن را دروغ میپندارند. وقتی عامل اعتماد وجود نداشته باشد، یک حکومت چگونه میتواند دوام بیاورد؟ |