پاره‌هایی از دیروز، امروز و فردا

1- خبر جالب و دست اول اینکه مجید مجیدی خبرنگاران صدا و سیما را به همراه دوربین‌هایشان از مجلس بزرگداشت زنده‌یاد سیف‌الله داد بیرون کرد. ظاهرا مجیدی به اکیپ خبرنگاران صدا و سیما گفته است که خدابیامرز سیف‌الله داد از این بنگاه دروغ‌پراکنی نفرت داشته و خلاصه دلیلی ندارد که شما اینجا باشید.
دم مجیدی گرم. این روزها مصداق واقعی هنرمند مردمی شده است. 

2- دیروز مثل همه شما من هم از خانه زدم بیرون و به موج معترضان پیوستم. البته قسمت نشد از ماشین پیاده شوم و فیض بیشتری ببرم اما از همان داخل ماشین هم توانستم از خجالت کودتاچی‌ها دربیایم؛ چند بار الله اکبر گفتم و بوق ممتد هم که خوراک بود.
انگار همه اهالی تهران با ماشین‌هایشان به خیابان ولیعصر آمده بودند. ولیعصر با آن عظمتش قفل شده بود، جوری که برای رد کردن هر چهارراه یک ساعت در ترافیک می‌ماندیم، اما چه باک! این بار اتفاقا ترافیک لذت‌بخش‌ترین چیزها در جهان بود. مردم مرتب بوق می‌زدند و از شیشه‌های ماشینشان به هم علامت پیروزی نشان می‌دادند. کودتاچی‌ها هم مانده بودند با این جمعیت چه کنند و... 

3- مراسم تحلیف احمدی‌نژاد بزرگ‌ترین شکست او بود. درغیاب چهره‌های سرشناس سیاسی و مراجع تقلید، حضور کسانی چون عموپورنگ یا محمدرضا شریفی‌نیا و افشین قطبی، واقعا سخیف بود و نشان از انزوای کامل احمدی‌نژاد و حامیانش داشت. این مسئله را باید جدی گرفت. 

4- میرحسین موسوی در آخرین سطرهای بیانیه‌اش که در اعتراض به پروژه اعتراف‌گیری صادر کرد، نوشت: «زود خواهد بود که ملت محاکمه مرتکبین این فجایع را شاهد باشد و بازجویان و شکنجه‌گرانی که این‌گونه با جان و آبروی او بازی می‌کنند بشناسد.»
حالت پیش‌گویانه سخنان میرحسین موسوی برخی از دوستان شکاکم را به شک انداخت که نکند پشت پرده خبری است که میرحسین می‌داند و ما نمی‌دانیم. اما پاسخ من چه بود؟ هیچ چیزی در میان نیست که میرحسین بداند و ملت نداند. همه چیز این‌قدر عریان است. این سخن میرحسین هم از ایمان قلبی او به وعده الهی ناشی می‌شود که کاخ ظلم پایدار نیست و قطعا ویران می‌شود، اگر ملت برخیزند. آمین.