حادثه از پی حادثه؛ روح جامعه افسرده است

چند روزی هست که می‌خواهم درباره حادثه‌های مکرر هوایی و زمینی در ایران بنویسم. البته، حادثه که عنوان درستی نیست؛ وقتی چیزی مرتب تکرار می‌شود دیگر نمی‌توان حادثه نامیدش، بلکه یک روال و قاعده است.
قبلا هم یک یادداشت کوتاه به بهانه سقوط هواپیمای مسافربری تهران - ایروان نوشته بودم که چند پست پایین‌تر است و اگر دوست داشته باشید می‌توانید بخوانید.
به هر حال در یادداشت قبلی از بی‌توجهی مسئولین در قبال جان شهروندان و عدم مدیریت گفته بودم، اما اینجا رویکرد دیگری به مسئله دارم.
بحث من ناظر به روحیه جمعی ایرانیان است که در این سال‌ها از همیشه آسیب‌پذیرتر شده است. آنچه من در این جامعه می‌بینم احساس یاس و ناکامی است که هر روز فراگیرتر از روز پیش می‌شود. شاید پیروزی اصلاح‌طلبان و میرحسین موسوی در انتخابات ریاست‌جمهوری می‌توانست این روحیه را تقویت کند که متاسفانه نگذاشتند چنین شود. عکس‌العمل گسترده مردم و اعتراضاتشان به نتایج انتخابات را دلیلی بر این مدعا می‌دانم و معتقدم، جامعه ایرانی انتخابات را فرصتی برای غلبه بر این حس تلخ ناکامی می‌دانست که وقتی آن را از دست رفته دید، لاجرم به مرحله انفجار رسید.
آری، روح این جامعه افسرده است؛ شاید این افسردگی ناشی از ضدفضیلت‌هایی باشد که در جامعه به شکل غریبی رواج پیدا کرده است، مثل دروغ و ریا و گداپروری یا حس تحقیر در جامعه جهانی. چهار سال دولت احمدی‌نژاد شخصیت ایرانی در جهان را به چالش کشید. بیانیه‌ها و قطعنامه‌های پیاپی بر ضد ایران و دست انداختن رئیس‌جمهور در مجامع جهانی اگرچه برای دولت و حامیانش بی‌اهمیت بود، اما در نظر مردم ایران خفت‌بار بود. چگونه می‌توان شاهد تحقیر ایرانی بود و بی‌تفاوت ماند؟  

همه این ها برای افسردگی و بیماری یک ملت کافی است و این بیماری خود را در تمام شئون اجتماعی نشان می‌دهد؛ در رفتار روزانه مردم با یکدیگر، در تجارت، صنعت، ورزش، اقتصاد و سرانجام مدیریت. نمی‌گویم مسبب این بیماری فقط احمدی‌نژاد است، اما در دوران او مطمئنا تشدید شده است. در این شرایط امکان هر چیزی وجود دارد چرا که نهادها وظایف خود را به خوبی ایفا نمی‌کنند، نقش‌ها از معنا تهی شده‌اند و انگیزه و روحیه جمعی وجود ندارد. من نمی‌توانم دو سانحه هوایی، فرود اضطراری چند هواپیما و تصادف دو قطار در کمتر از یک ماه را صرفا یک تصادف بنامم. این جامعه در حال متلاشی شدن است و تاکنون نیز با امید تغییر خود را سرپا نگه داشته بود. حال که این امید از بین رفته است، می‌باید منتظر سوانح بیشتری هم باشیم.  

این بحث ادامه دارد.