دیشب یاد سخن میرحسین افتادم، وقتی که در خبرها خواندم، احمدینژاد چهار وزیر دولت نهم را عزل کرده است. علت عزل این چهار وزیر ظاهرا اعتراض آنها به اسفندیار رحیممشایی و سمت معاونتی بود که احمدینژاد برایش درنظر گرفته بود. همین و بس، چون برای یک آدم خودرای و خودمحور تنها و تنها یک انتقاد کافی است که شما را از حلقه نزدیکانش خارج کند. اما حرف میرحسین چه بود؟ در جریان مناظرههای تلویزیونی کاندیداها - شاید مناظره با محسن رضایی بود - میرحسین گفت، من وزیر سربلند میخواهم، نه وزیر سربهزیر و گوش به فرمان. سخن روشنی است و گویای سعه صدر و نقدپذیری میرحسین موسوی. جز این هم نمیشود کشور را اداره کرد. اداره کشور یک کار گروهی است و محملی برای تضارب آرا. از دل بحث و انتقاد است که ایدههای خوب به ذهن میرسد و چرخ کشور میچرخد. هر چقدر که شهامت شنیدن نقد را بیشتر داشته باشیم، احتمال خطاهایمان در آینده کمتر میشود. حال این چه رئیس دولتی است که حتی انتقاد وزیر خود را هم تحمل نمیکند؟ غیرخودیها هم که جای خود دارد. در فرهنگ علوم سیاسی برای این رفتار و روحیه یک اصطلاح خاص وجود دارد: دیکتاتوری. از این بحث که بگذریم، عزل چهار وزیر احمدینژاد در واپسین روزهای دولت نهم نشان از اختلافات عمیق بین احمدینژاد و حامیانش دارد. میدانم که اصلا ترکیب کابینه بعدی احمدینژاد اهمیتی ندارد. وقتی دولت نامشروع است، چه فرقی میکند وزرای آن چه کسانی باشند. اما این مسئله مرا به یاد قرآن کریم و سخن خداوند بزرگ انداخت، آنجا که فرمود: «ومکرو و مکرالله والله خیر الماکرین». آیا جز این است؟ |