عاقبت روسها هم در سیبل اعتراضات ایرانیان قرار گرفتند و شعار «مرگ بر روسیه» در تهران طنینانداز شد. این یکی از اتفاقات جالب نمازجمعه این هفته تهران بود که بلافاصله در رسانههای جهان بازتاب یافت. تصویر آتش زدن پرچم روسیه نیز ضمیمه این اخبار شد تا خارجیهایی که از زبان فارسی چیزی سردرنمیآورند، با چشمهای خود نفرت ایرانیان از روسیه را مشاهده کنند. اما ماجرا چیست؟ چرا معترضان به نتایج انتخابات ریاستجمهوری - بخوانید آزادیخواهان - خواهان انتقام از روسیه هستند؟
گرچه اخباری از نقش روسیه در کودتای انتخاباتی ایران به گوش میرسد، اما به نظر میرسد شایعهای بیش نباشد. احمدینژاد و یارانش آنقدر متقلب هستند که در این زمینه محتاج به غیر نباشند. حمایت روسیه از جمهوری اسلامی نیز همیشه آنقدر نیمبند بوده که در میانه راه تنهایش بگذارد و چیزی عایدش نکند. پس مسئله صورت دیگری دارد. به گمان من دو قطبی جامعه ایرانی در عرصه سیاست خارجی نیز نمود یافتهاست. گروهی خواهان پیوستن به جهان آزاد هستند - آنان که در این انتخابات پشت دو کاندیدای اصلاحطلبان ایستادند - گروهی نیز چشم به ولادیمیر پوتین و سران دیگر کشورهای کمونیستی دوختهاند - حامیان احمدینژاد - از آن جهت که الگوی کشورداری آنها با مذاقشان سازگارتر است.
از مشخصههای جهان آزاد، میل به دموکراسی و تکریم آزادیهای اجتماعی و سیاسی است و ویژگی آشکار کشورهایی نظیر روسیه و چین نیز «دیکتاتوری مصلحانه». مطابق با تئوریهای «دیکتاتوری مصلحانه» برای پیشرفت اقتصادی و مدرنیزاسیون به دولتی اقتدارگرا و سرکوبگر نیاز است که بتواند چرخهای توسعه را بیتوجه به مطالبات سیاسی دیگران بچرخاند و هر صدای مخالفی را خفه کند. این الگوی ایدهال چهرهای چون احمدینژاد است که چشمهایش را تنها فناوری هستهای و پیشرفتهای نظامی خیره کرده و در این میان آنچه برایش کوچکترین اهمیتی پیدا نمیکند، قانون، آزادی و دموکراسی است. از این جهت شعار «مرگ بر روسیه» یا «مرگ بر چین» غیرمستقیم به دولت احمدینژاد اشاره دارد که آشکارا دنبالهروی سیاست این دو کشور است تا جایی که حاضر است کشتار مسلمانان چین را نادیده بگیرد، مبادا کوچکترین خدشهای در مناسبات ایران و چین حاصل شود. اما کشته شدن یک زن مصری در دادگاه عمومی آلمان را در حد فاجعه قرن جلوه میدهد که بهانهای برای حمله به جهان آزاد و بالطبع دوستداران دموکراسی و آزادی پیدا کند.
ایران در باره مسلمانان روسیه هم موضع مشابهی داشت. این بار اگر متکی تلفنی با همتای چینیش حرف زد در مورد چچن که اصلا این اتفاق هم نیفتاد .ایران که میگویم زمان خاتمی را هم- تا جایی که میدانم- در بر میگیرد یعنی باید انصاف را در نقد رعایت کرد.
میگویند مسلمانان چچن به طالبان گرایش دارند؛ نمیتوان این را انکار کرد ولی هر نیروی تجزیهطلب و مبارزی به هرکسی که به او- به هر نیّتی- کمک کند نزدیک میشود، مگر فلسطینیان به صدام نزدیک نشدند و پس از مرگش برایش تشییع جنازه نمادین نگرفتند؟
حمایتها و دشمنیها در ایران بیشتر مصرف داخلی دارد ولی جالب اینجاست که اینها حتّی درست نمیدانند که با دوستی با کدام طرف بیشتر میتوانند بقای خود را تضمین کنند. یعنی پای منافع شخصی هم در میان باشد، دوستی با غرب برای آنان از دوستی با شرق بهتر است؛ نمونهاش هم شیوخ منطقه.
نه عیار جان، بحث من دوستی بین دولت های ایران و روسیه یا چین نیست. بحث من این است که احمدی نژاد از مدل حکومت داری پوتین و رهبران چین الگوبرداری می کند و می خواهد یک «دیکتاتوری مصلح» به وجود بیاورد.
بیانیه شماره ۶ ضد کودتا درباره عوامل شکنجه در مرکز مخوف اسناد انقلاب اسلامی
http://zedekudeta.blogspot.com/